قوله تعالى: یا أیها الذین آمنوا إنما الْخمْر و الْمیْسر الایة


قال النبى (ص): «الخمر جماع الاثم و أم الخبائث»

خمر اصل خبائث است و کلید کبائر، مایه جنایات، و تخم ضلالات، و منبع فتنه. عقل را بپوشد، و دل را تاریک کند، و چشمه طاعت خشک کند، و آب ذکر باز بندد، و در غفلت بگشاید. نفس از خمر مست شود، از نماز باز ماند. دل از غفلت مست شود، از راز باز ماند.


پیر طریقت گفته بزبان وعظ مرین غافلان را که: «اى مستان پر شهوت! و اى خفتگان غفلت! شرم دارید از آن خداوندى که خیانت چشمها میداند، و باطن دلها مى‏بیند: «یعْلم خائنة الْأعْین و ما تخْفی الصدور». آه! کجاست دره عمرى و ذو الفقار حیدرى؟ تا در عالم انصاف برین مستان بى‏ادب حد شرعى براند، و این غافلان خفته را بجنباند؟ خبر ندارد آن مسکین که خمر میخورد، که چون قدح بر دست نهند عرش و کرسى در جنبش آید، و از حضرت عزت ندا آید که: «و عزتى و جلالى لاذیقنهم الیم عذابى من الحمیم و الزقوم».


میسر قمار است، و در قمار خانه کسى که پاکباز و کم زن بود، او را عزیز دارند، و مقدم شناسند. اشارت است بطریق جوانمردان که: ابدانهم مطروحة فى شوارع التقدیر یطأها کل عابرى سبیل من الصادرین عن عین المقادیر. خود را در شاهراه تقدیر بیفکنند تا زیر هر خسى پست شوند، و از بند هر زنگى بیرون آیند، و خود را ناچیز شمرند.


تا تو اندر بند رنگ و طبع و چرخ و کوکبى


کى بود جائز که گویى دم قلندروار زن‏

و أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و احْذروا الایة مرد باید که در راه شرع همگى وى عین فرمان گردد، و یک چشم زخم در وقت فرمان تأخیر و مخالفت روا ندارد.


چنان که حکایت کنند که یکى از خلفا وقتى بر وى مسأله مشکل شده بود کس فرستاد به شافعى تا حاضر شود. چون کس خلیفه پیش شافعى رسید، او را دید که دستار را مى‏پیچید. گفتا: فرمان امیر المومنین است که بیایى. شافعى دندان فراز کرد، و موافقت فرمانرا آنچه از آن دستار ناپیچیده مانده بود فرو درید، و بپایان نبرد، که در فرمان خلیفه تأخیر روا نیست. عجبا کارا! در فرمان مخلوق موافقت شرع را چنین ایستاده بودند، بارى بنگر تا در همه عمر یک نفس در فرمان خدا و تعظیم وى راست رفته‏اى یا نه؟


لیْس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات الایة چون اغلب روزگار مرد در تعظیم امر و نهى بسر مى‏شود، و معظم احوال وى در ادب صحبت و در خدمت بر سنت بود، در یک نفس و در یک لقمه با وى مضایقت نکنند، هر که مایه ایمان دارد، و تقوى شعار خود گرداند، چنان که گفت: إذا ما اتقوْا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوْا و آمنوا یعنى اتقوا المنع و آمنوا بالخلف. با درویشان مواسات کنند، و دست انفاق و صدقه بر ایشان گشاده دارند، و از منع و بخل بپرهیزند، و دانند که هر چه در راه خدا هزینه کنند، خلف آن در دو جهان باز یابند، چنان که گفت: «و ما أنْفقْتمْ منْ شیْ‏ء فهو یخْلفه» این خود صفت عوام است، و بیان مراتب احوال ایشان. باز صفت‏ اهل خصوص کرد، و تقوى و احسان ایشان یاد کرد: ثم اتقوْا و أحْسنوا اى اتقوا شهود الخلق و أحسنوا، اى شهدوا الحق، فالاحسان ان تعبد الله کأنک تراه، کما فى الخبر.


و الله یحب الْمحْسنین اعمالا و المحسنین آمالا و المحسنین احوالا.


یا أیها الذین آمنوا لا تقْتلوا الصیْد و أنْتمْ حرم صید بر محرم حرام کرد از بهر آنکه محرم قصد زیارت کعبه دارد. اشارت میکند که هر که قصد خانه ما دارد، و روى بکعبه مشرف مقدس نهد، و در جوار حضرت ما طمع کند، کم از آن نبود که صید بیابانى ازو در زینهار و امان باشند، که وى خویشتن را درین قصد که پیش گرفت در غمار ابرار و اخیار آورد، و صفت ابرار اینست که: لا یوذون الذر و لا یضمرون الشر.


و گفته‏اند که احرام دو نوع است: احرام حاجى بتن، و احرام عارف بدل، حاجى تا بتن محرم است صید بر وى حرام، عارف تا بدل محرم است طلب و طمع و اختیار بر وى حرام.


و نشان احرام دل سه چیز است: با خلق عاریت و با خود بیگانه، و در تعلق آسوده.


و ثمره احرام دل سه چیز است امروز، و سه چیز فردا: امروز حلاوت مناجات و تولد حکمت و صحت فراست، و فردا نور مشاهدت و نداء لطف و جام شراب.


جعل الله الْکعْبة الْبیْت الْحرام قیاما للناس الآیة در آثار بیارند که چهار هزار سال آن کعبه معظم را بتخانه آزرى ساخته بودند، تا از غیرت نظر اغیار بخداوند خود بنالید که: پادشاها! مرا شریف‏ترین بقاع گردانیدى، و رفیع‏ترین مواضع ساختى، بیت الحرام نام من نهادى، و امن و امان خلق در من بستى. پس ببلاء این اصنام مبتلا کردى. از بارگاه جبروت بدو خطاب رسید که: آرى چون خواهى که معشوق صد و بیست و چهار هزار نقطه طهارت باشى، و خواهى که همه اولیا و صدیقان و طالبان را در راه جست خود بینى، و آن را که خواهى بناز در کنار گیرى، و صد هزار ولى و صفى را جان و دل در راه خود بتاراج دهى، کم از آن نباشد که روزى چند در بلاء این اصنام بسازى، و صفات صفا و مروه را در بطش قهر غیرت فرو گذارى. سنت ما چنین است.


کسى را که روزى دولتى خواهد بود، نخست او را از جام قهر شربت محنت چشانیم.


خواست ما اینست، و بر خواست ما اعتراض نه، و حکم ما را مرد نه، و صنع ما را علت نه: «نفعل ما نشاء و نحکم ما نرید».